هرگوشه ی تهران جای پای یه دوره از زندگیمه با یه سری آدما آدمام تکراری نبودن ، مدام عوض می شدن هر مرحله ،  موندنی نبودن ، یا نه . من اهل موندن نبودم . گاهی فک میکنم اگه قرار باشه برگردم و‌ یه جای تهران و با همون آدما انتخاب کنم و‌بیام جلو می رسم به این نقطه که فقط و فقط باید تموم میشدن ، تموم می شدن و می رسیدم به این جا.گاهی یه محدوده پیدا میشه که آدم و گیر میندازه، می‌مونی ، هر کاری کنی ازش در نمیایی ، آدما میرن و‌میان خودشون و به آب و آتیش می زنن تا به این جا برسن ، تا پاگیر شن ، جا گیر شن

هر جای از تهران و نگاه میکنم یه دوره از زندگیم و‌می بینم توش با اون ادما . آدمایی که موندنی نبودن . باید میرفتن تا اینجا جاگیر شم .

 

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها