میون تمام کار های اسفندی که بیشتر شبیه مرگ است تا شبیه زندگی دوباره و بهار. (این دویدن ها و روز شماری کردن ها و سال بعد گفتن ها و کار ها رو حواله ی١٣روز دیگه کردن، بیشتر  شبیه مرگ است که انگار قرار است همه چیز تمام شود. یک فنایی دارد که بقایی ندارد )

میون همه ی این ها وقتی مجبور میشم آلبوم رو دربیارم و یکی دوتا عکس مونده ات را نگاه کنم و لبخند بزنم به خودم و دق کنم تو همون ثانیه رو دوست دارم . 

حافظه ی خراب به حافظه ای میگن که با دیدن یه صحنه ای که  ثبت شده  تو تمام حال اون روزت رو  یادت نیاد و حتی  حسی که از  نشستن کنارش داشتی و حتی دلهره ی بعدش و حتی بوی عطرش را.

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها